ناز تو به نازم ای مایه ی دیده دل نوازی
باز اگر بیای نازت میکشم که نازی
چون که چشم تو آتش دارد
مستی چون می بی قش دارد
جام چشم تو آتش دارد
مستی چون می بی قش دارد
ای در شب مویت خندیده سپیده
جز تو نخواهد این دل رمیده
گر چه تو نماندی در دیده چو رویاعشقت به خیالم نقش تو کشیده
ناز تو به نازم ای مایه ی دیده دل نوازی
باز اگر بیای نازت میکشم که نازی
جام چشم تو آتش دارد
مستی چون می بی قش دارد
جام چشم تو آتش دارد
مستی چون می بی قش دارد
خورشید امیدی با آن همه خوبی اما به گمانم خور شید غروبی
نیلوفر صبحم خورشید صفا کو تا که ببندد بر من گل جادو
ناز تو به نازم ای مایه ی دیده دل نوازی
باز اگر بیای نازت میکشم که نازی
جام چشم تو آتش دارد
مستی چون می بی قش دارد
جام چشم تو آتش دارد
مستی چون می بی قش دارد
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0